حس میکنم صدام داره میپیچه!نمیدونم کسی وبلاگ منو میخونه هنوز یا توی لیست وبلاگهای دوستانش منو سیو کرده یا نه. تو این وبلاگ با آدمای زیادی آشنا شدم ولی اون موقع مثل الان نبود که خیلی احوالات همو جویا بشیم. اکتفا میکردیم به کپی جملات قصار و از بالا رفتن تعداد کامنتا لذت میبردیم. یه ملاحت خانمی بود که معلم بود، سارینایی که کماکان باهاش درارتباطم، ویدایی که کاش بیشتر مینوشت از حال خودش.من؟ من ظاهرا دانشجوام. یه جوری درگیر کنکور شدم که کنکور شده بخشی از من. میتونم توی بیوهای اکانتهام بنویسم «کنکور منم، خودِ من...» روزای عجیبی رو دارم سپری میکنم و حس میکنم همهچیز به خودم بستگی داره.فلسفه؟ نه اصلا. همون موقع هم نمیدونستم فلسفه چیه و خوشحالم که دنبالش نرفتم. آدم تو سن ۱۵-۱۶ سالگی چقدر تحتتأثیره و چیزای جدید و نامفهوم چقدر براش جذابن!آشپزی رو دوست دارم.... هنوزم... ابزار عشقورزی برای من آشپزیه. درمورد توانایی حرف نمیزنم. نمیدونم آشپزیم خوبه یا نه. درمورد علاقه حرف میزنم. :) بهجز بیشعوری (بلانسبت شما) و راز فال ورق و دنیای سوفی، بقیهی کتابا رو همچنان دوست دارم و فرصت باشه دوست دارم دوبارهخوانی کنم.Yiruma رو هنوز دوست دارم.میتونم با آهنگ indigo پرت بشم به آخرای دبیرستان که غمگین بودم بهخاطر تموم شدن مدرسه و دور شدن از بچهها یا آهنگ Passive که منو یاد مقدمهی کتاب ژنتیک مهروماه میندازه!اینکه چرا مثل سابق با شور و شوق نام کاربری و رمزمو نمیزنم و با ولع درمورد مطالب علمی دوستداشتنیم نمینویسم برمیگرده به فضای مجازی که حتما از اینجا پررنگ و لعاب تر و سهلالدسترستره! کافیه نت رو وصل کنی و بعد ببینی چطور مطالب جذابتر و بهروزتر میپاشن تو سر و صورتت. اینجا شده مثل روزنامه. ر امان از دست این افزودنی های مواد غذایی!...
ادامه مطلبما را در سایت امان از دست این افزودنی های مواد غذایی! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : taraneh-650 بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 16:27